◕ ‿ ◕کلبه ایی چوبی از خاطرات باهم بودن◕ ‿ ◕

     ما با مامانجونی رفتیم لاویج سفر یک روزه بود اما واقعا بهمون چسبید یه پنج شنبه و    جمعه   رفتیم اما حسابی به هممون حال داد واقعا نیاز داشتیم به شماهم حسابی چسبید    با اینکه سنی نداری اما کاملا میفهمی از تغییرات شرایط و کلی هیجان به خرج میدی ومن    این رو کاملا حس میکنم    بزار از کلیات برات بگم و سختیاش وقتی رفتیم لاویج میخواستیم مستقر شیم خیلی    خونه ها رو میدیدیم هیچکدوم بخاری نداشتن بخاری نفتی بود و من و مامانجونی خیلی    به بو حساسیم اخرش رفتیم هتل لاویج اونجا شوفا ژداشت ...

                                           انار دونه دونه         بچه ای دارم دردونه          قشنگ و مهربونه                                    انار دونه دونه         سه چهار روزه که ...

                                 خب حالا بریم سر وقت تعریف کردن خاطره مشهدت   این مشهدی که رفتیم اولین سفر به مشهد برای شما بود و به شما هم کلی   خوش گذشت چون با قطار رفتیم   و تو با حسنا   {دختر عمه} بودی و البته باید بگم این سفر گروهی بود و برامون از طرف    کار بابات جور شد ودو تا عمه هاتم بودن و واگن ها هم مردونه زنونه جدا بود    و این خیلی خوب بود چون هممون راحت بودیم وقتیم رسیدیم ...

     سلام مامانی عیده قربانه منم صبح پاشدم و میخوام کیک درست    کنم  تو و بابایی خوابیدین منم خیلی خوابم میادش اما با صدای الله اکبر که مردم میدادن پاشدم دیشبم اتاقت رو تغییر دادیم و تخت خودمون رو  اوردیم وای مامانی کلی یاد  اون دوران با بابایی افتادیم کلیم با بابایی گفتیم و خندیدیم بیچاره خودش از زیر زمین تخت رو اورده بود بالا منم کمکش کردم اما  بالاخره زور زیادی که نداشتم فک کنم دوباره بابات باید عمل کنه چون هنوز بخیه هاشم نکشیده     کاش عیدیه یه مساف...

                     سلــــــــــــــــــــوم عقشولــــــــم       امسال تولد دایی رو تو خونه خودمون گرفتیم یه کیک خوجکلم براش       گرفتیم با یه هدیه   هدیه 50 تومنم پول             ...

                      سلام عشقــــــــــــــــــم      تابستون سال 93 اولین سالی بود که با هم سه تایی رفتیم شهرکرد خونه           مامان جون و باباجون بابایی.    تازه اونا اونجا اثباب کشی کرده بودن و درست حسابی مستقر نشده بودن    که ما یکم کمکشون کرده بودیم   تازشم برا خونشون هدیه بردیم یه رومیزی ترمه ازینا که رو میز گردا میندازن   خیلی خوکشل بود رنگشم سبز ابی بود     &n...

                                                                         سلام بر دخترم     بازم با تاخیر خیلی طولانی اما همه رو یادداشت شده تا بیام برات بگم ....   مامانجونی دیگه از پیشمون رفت اخه ماها باهم زندگی میکردیم دیگه    با ...

                                             مامانی دندوناش خراب شده بود و باید دندوناش رو درست میکرد حالا بزار بزرگ شی   میفهمی دندون درد چقد بده البته ایشالا که هیچ وقت دچار درد نشی چون چشم و سر  و دست ادم به فنا میره من وقتی میرفتم و تو تو سالن انتظار با بابا بودی تا 15 دقیقه خوب بودی بعدش شیطنت  و جیغ و.. به پا بود بیچاره بابا مجبور میشد تو رو ببره خونه بدتر از همه این بودش ...

     من و بابایی تصمیم گرفتیم که روز دختر ببریمت گوشت رو سوراخ کنیم 3 تایی حاضر شدیم و من ازت یه عکس گرفتم و رفیتم اونجا . وقتی رسیدیم اونجا رفتیم از داروخانش گوشواره بگیریم منم داشتم رنگ گوشوارت رو انتخاب میکردم و بالاخره صورتی انتخاب شد بابایی گفت این قشنگ تره اون خانومه که داشت علامت میزد تو شروع کردی به جیغ زدن اصلن بدت میومد کسی به زور بغلت کنه یا بهت دست بزنه میفهمیدی اخه با کلی دنگ و فنگ و خلاصه جیغ و ویغ و کولی بازی گوشت سوراخ شد و بعد از 1 دقیقه شایدم کمتر شروع کردی به قهقهه های بلند زدن منم چشمام کرد شدی بود (در گوشت رو بیار یه چیری بهت بگم بابات اومد طرفم گفت بچمون تعادل روحی نداره...)منم دعواش کردم نمی...