اتلیه
امسالم براي جشن تولد 2 سالگيت برديم اتليه عکسات رو میزارم ...
نویسنده :
مامانی و بابایی جون
8:47
روز مرد
امسال روز مرد میخواستم برای ماشین بابایی کنسول بگیرم اما اونایی که انتخاب کرده بودم به ماشینمون نمیخوردش منم ناراحت شدم چون هیچ گزینه ای دیگه نداشتم برای همین پولش رو دادم و شما هم برای بابایی قاب دنده گرفتین دست گلتم درد نکنه نفسم. روز مرد به: باباجونت (بابایی) دمپایی طبی دادیم باجونت(مامانی) پول ...
نویسنده :
مامانی و بابایی جون
2:02
تولد بابایی
خب مامانی امسال تولد بابایی براش وسایل ماشین گرفتیم از این اسپراهایی که برای ماشین میزنن تمیز کننده و براق کننده و واکس ماشین و واکس لاستیک و کیسه زباله و... خلاصه از اینجور چیزا گرفتیم روز تولدش چون مامانم اینا نمیتونسن بیان خونمون منم هدیش رو ندادم بجاش رفتم بیرون یه شاخه گل و شکلات گرفتم بهش دادم چون دیدم کادوم کمه گفتم چاشنیش یه چیزایی بکنم اون موقع تو و بابات خوابیده بودین منم از فرصت استفاده کردم و رفتم گرفتم اومدم خونه دیدم هنوز خوابیدین به فکرم زد مسخره بازی در بیارم رفتم لوستر اتاق خواب رو تکون دادم و خ...
نویسنده :
مامانی و بابایی جون
1:59
روز مادر
وای مامانی دست گلت درد نکنه به خداراضی نبودم تو هم برام هدیه بگیری خیلی خوشحالم کردی فینگیلی هدیه ات مثله خودت دوست داشتنیه نفسم دست بابای گلتم درد نکنه هدیه اونم خیلی دوست داشتنیه وخیلیم خوشگله روز زن و روز مادر رو به همه تبریک میگم و امیدوارم اوناییی که خیلی دوست دارن مامان بشن به ارزوشون برسن هدیه بابایــــــــــــــــــــــــــــــــی هدیه جیگـــــــــــــــــــــــــــــــر طلــــ...
نویسنده :
مامانی و بابایی جون
1:52
لب آب
اینبارم با مامانجونی رفتیم لب آب که هوایی تازه کنیم و از دود و دم دور بشیم چقدر این سفرها هر چند کوچیکش بهمون مزه میده به شما هم که حسابی خوش گذشت و حسابی دوست داشتی چیپس بخوری با اینکه قایمکی میخوردیم و دست تو بیسکوییت میدادیم بازم فایده نداشت ا ونجا لب رودخونه کلی مرغابی بود که تو باهاشون بازی میکردی و ذوق میکردی ...
نویسنده :
مامانی و بابایی جون
1:43
عکس
عید
عید امسال ما سفره عید پهن کردیم و شما توی این سال دومین عید رو میبینین پارسال بخاطر فوت مادربزرگم نشد که عید داشته باشیم خدا رحمتشون کنه{هرکدوم از دوستان این پست رو میخونن برای مادربزرگم یه صلوات بفرستن ممنون} امسال قرار شد اول بریم شهرکرد بعدش بریم تهران وقتی رفتیم شهرکرد همه اونجا بودن روزای اول عید اونجا خیلی شلوغ میشه تو خونه مامانجونیت دو تا عمه ها هم بودن خلاصه...
نویسنده :
مامانی و بابایی جون
13:23
عکس
عکس های جشن تولد
این و بگم که شما زیاد عکس ندارید و همشون از توی گوشی حذف شدن و همین چندتا هستن البته فیلمبرداری هست دیگه شرمنده همین چند تا عکس بود ...
نویسنده :
مامانی و بابایی جون
20:32