مسافرت به لاویج......
ما با مامانجونی رفتیم لاویج سفر یک روزه بود اما واقعا بهمون چسبید یه پنج شنبه و
جمعه رفتیم اما حسابی به هممون حال داد واقعا نیاز داشتیم به شماهم حسابی چسبید
با اینکه سنی نداری اما کاملا میفهمی از تغییرات شرایط و کلی هیجان به خرج میدی ومن
این رو کاملا حس میکنم
بزار از کلیات برات بگم و سختیاش وقتی رفتیم لاویج میخواستیم مستقر شیم خیلی
خونه ها رو میدیدیم هیچکدوم بخاری نداشتن بخاری نفتی بود و من و مامانجونی خیلی
به بو حساسیم اخرش رفتیم هتل لاویج اونجا شوفاژداشت
وای مامانی وقتی بخاری رو روشن کردیم غیر از بوش یه مه مانندی خونه رو
میگرفت چقدر زندگیای اینجوری سخته چقدرم هواش سرد بود واقعا یخ زدیم
وقتی رفتیم جنگلش چادر رو به پا کردیم کلی لباس و پتو بازم فایده نداشت
منم کلی لباس تنت کردم که سرما نخوری ولی سرماشم حسابی دلنشین بود
خیلی وقت بود که همچین سرمایی رو حس نکردیم و چقدرم هواش تمییز بود