ریحانه جوون ریحانه جوون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
بابا یوسفبابا یوسف، تا این لحظه: 34 سال و 11 روز سن داره
مامان شقایقمامان شقایق، تا این لحظه: 31 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

◕ ‿ ◕کلبه ایی چوبی از خاطرات باهم بودن◕ ‿ ◕

اتفاقات جشن تولد....

1394/6/25 0:40
266 بازدید
اشتراک گذاری

 

    اولین جشن تولد برای هر مادری خیلی اهمیت داره مخصوصا که اون اولین بچتم باشه

    و اولین تجربه شیرین ترین تجربه این روزا مد شده با تم برای بچه هاشون تولد میگیرن

    و با اون ست میکنن

    منم خیلی گشتم هر دفعه یه چیزی رو میپسندیدم اما بالاخره تم بالرین رو انتخاب کردم

    میدونی چیه مامانم همیشه روی هر چیزی حساسیت به خرج بدی سرت میاد من شاید

    چند ماه دنبال کیک خاص بودم

    اخرش گفتم یه چیز ساده و قشنگ باشه قرار شد عدد یک شکل کیکت باشه و اسمت

    جلو کیکت مکعبی باشه یعنی 7 تا مکعب برای حروف اسمت

    خیلی به کیک فروشیا سر زدیم کیکت چیز خاصی نبود که نتونن در بیارن یکی از این

     قنادیا با کلی اراجیفش که خدا بگم پکارش کنه مخمون رو پر کرد و ما قرار شد بدیم

     بهش مامانی خیلی دلم پره اینجا مینویسم تا بفهمی چی کشیدم روزی که رفتیم برای

     سفارش بهش گفتیم میخوایم خود کیک و خامه داخل کیک شکلاتی باشه و طرح و کیکتم

      خودشون داشتن 

      بعد اون مکعب ها رو گفتم کیک باشن نه خامه تازه گفتم کیک باشه نه خامه تازه گفتم

      سینیش گرد باشه مستطیل

      مامانی همه اینا رو برعکس انجام دادن یعنی واقعا خدا ازشون نگذره یک کیلو و نیمم

       اضافه تر شدش تازه اون مکعب ها هم اخرش خامه شد تازه اون مکعب ها هم اخرش

       خامه شد  خود کیک و خامش سفید بود سینیش مستطیل یعنی طرف چقدر میتونه

       احمق باشه اون روز گفتم بهش بزار اسم ریحانه انگلیسیش رو بنویسم به اقا برخورد

       و حق به جانب گفت ما اینجا یکی رو داریم استاد هستش و موقع تحویل کیک دیدیم

       این استاد زبان اسم شما رو اشتباه نوشته وقتی بابایی میگه اسم رو اشتباه نوشتید

       زورشون میکنه اصلاحش کنن اونا هم با غر غر اصلاح میکنن در جعبه رو باز میکنه ببینه

       اصلاح شد میبینه طرف زده یه جا دیگش رو خراب کرده یعنی رو کیک رو که صورتی باشه

       بعدش با خامه سفید اصلاحش کرده دوباره بابا میگه این چه وضعشه چرا اینطوری

       کردین زنه میگه چقدر قشنگه چقدر گیر میدین اقا 

       خداییش بابات خیلی صبوره اگه من رفته بودم اونجا پدرشون رو درمیاوردم و همونجا

       ازشون شکایت میکردم اخرشم باهزارتا بدبختی سوار ماشین میشن که بیان یکی از

       پشت میزنه بهشون و کیک تقریبا داغون میشه وای مامانی نمیدونی چقدر وحشتناک

       بوده بیشعور زده به ما تازه طلبکارم هست دوباره بابات میره قنادی تا اصلاحش کنن

       وقتی اومدن خونه من کیک رو دیدم انقدر گریه کردم و خودم رو زدم دیگه بابای خودم

       عصبی شد  

       شاید براتون قابل قبول نباشه کارم اما واقعا یه مادر که خیلی حساسه میفهمه 

       چی  میگم خلاصه خودم کیک رو اصلاح کردم اون مکعبا های زشت رو که با خامه

       درست شده بود برداشتم و دور کیک رو پر زدم و کیف کیک رو کلی اسمارتیز و

       دونه های رنگی ریختم  

       خلاصه که سال اولت کلی ماجرا داشت خدا کنه سال بعد این اتفاقات نیفته

       میدونی بعضیا کاراشون مثه دستما کاغذی میمونه یه بار مصرفه مثه همین شیرینی

       فروشه

                            هر موقع ازجلوش رد میشیم با نفرت و.... بهش نگاه میکنیم 

       حیف که بابات اون شب رفت به شهر دیگر چون کار پیش اومد و گرنه تا پدرشون رو در

       نمیاوردم یه جا نمینشستم واقعا خدا بهشون رحم کرد من اگه یه کاری رو بخوام کنم

       طرف رو داغون میکنم بالاخره حقمه.....

                    زورگو نیستم اما دوست ندارم بهم زور بگن و پخمه حساب شم

                   این پستت خیلی زیاد شدببخشید دیگه باید خودم رو خالی میکردم

                                هرچند که اینجور چیزا همیشه تو خاطرات هست

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)