جشن بای بای پوشک
دختر گلم سر از جیش گرفتنش اصلا اذیت نکرد بازم مثله
از شیر گرفتن من میترسیدم که ضربه ببینی و نتونی و اذیت
بشی اما شماخانوم بودی فقط توی سه روز یاد گرفتی روز
اول بردمت توی حیاط کامل بازت گذاشتم و اصلا نمیفهمیدی
باید چیکار کنی گیج میزدی فقط قربونت شم وقتیم میاوردم
خونه پوشکت میکردم روز دومم بردم حیاط نصف روز نصف روزم
اوردم خونه و دوباره پوشک خلاصه به بابا گفتم من نمیتونم کل
روز تو حیاط باشم و بعدش بیارم خونه پوشک بابا گفت هرچی
بادا باد روشت غلطه نمیشه که هی پوشک کنی هی باز بزاری
کثیفم شد خونه شد میشوریم اینجوری بچه استرس میگیره بماند
که بابایی خودش چقدر رفت مشاوره و کلی سوال میپرسید
هر سریم مشاوره میگفت زوده نگیرین تا زمان مناسبش شد
2 سال و 9 ماه فرداش که باشه روز سوم رفتیم برات صندلی
خریدیم و کامل بازبودی فقط یه بار خونه رو نجس کردی همین
دیگه نجس نکردی وخودت زود زود میرفتی دسشویی منم هر
یک ساعت نیم ساعت بهت میگفتم این روند حدود یه هفته بود
بعد اون خودت مستق شدی حتی شبا هم جیش نمیکردی فقط
یه بار جیش کردی توی اون یک ماه اول اونم از بس هندونه خورده
بودی و هوا سرد بود و منم یادم رفت ببرمت ولی انقد خانوم بودی
که دیگه تکرار نکنیش من و بابیی هم برات یه جشن کوچیک گرفتیم
که باعث تشویقت بشه شاید این جشن برا خیلیا بی معنی بیاد یا
بگن مردم چه بیکارن اما بعضی چیزا خوبه بزرگ کردنش اینکه به
بچمون بگیم کارت خیلی بزرگ بود مثه ما بزرگا باشی خب جشنمونم
خودمون بودیم چون مامان بابایی و عمه فاطمه هم اومده بودن
پیشمون اونا هم بودن تو جشن خب همه چیم خودم درست کردم
کیک و کاپ کیک و شیرینی پاپاتیا و دونات و چیپس و پفک و پفیلا