مادربزرگ مامانی
سلام مامانم میخوام یه چیز غم انگیز برات بگم میخوام بگم
مادربزرگ مامانی از پیشمون رفت تو اسمونا رفت پیش خدا
مامانجونی ما رو تنها گذاشت مامانجونی یه چند روزی رفتش
تو کما و بعدشم 3 روز به عید رفت پیش خدا نمیدونی چقدر تو
رو دوست داشت همش میگفتش ریحانه جانم کی میاد من
ببینمش هرموقع میرفتیم پیشش کلی قربون صدقت میرفت
کاش امسال عید پیشمون بودش انقدر دوست داشت ما 3 نفری
بریم خونش عید دیدنی همش میگفت شما بیاین خونمون تازه
میگفت منم میام خونتون بعدشم تابستون میام خونتون و کلی
انجیر مثه اونسال میچینیمممم اما اون رفت و ما هم عید جمع
بودیم خونش بدون حضورش خدایا بیامرزش خدایا امیدوارم جاش
خوب باشه زنه زحمت کش و خوبی بود کاری به کسی نداشت
ممنون میشم برای برای شادی روحش فاتحه بخونین دوستان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی